در نقطه ای به عراقیها فوق العاده نزدیک بودیم. مثل همسایه دیوار به دیوار! واقعاً از حال و احوال یکدیگر خبر داشتیم به نحوی که با چشم غیر مسلح می توانستیم تمام حرکات هم را زیر نظر بگیریم.
البته بنا به دلایلی اجازه شلیک و برخورد به ما نداده بودند. همچنین به آنها. وقتی سر و صدایی نبود و آتشی مبادله نمی شد، بچه می گفتند: احتمالاً مرتضی با ابوجاسم مرخصی رفته اند! خبری از آنها نیست. حسابی دلمان تنگ شده، طاقت دوری شان را نداریم.
از کتاب فرهنگ جبهه جلد سوم (شوخ طبعی ها) نوشته سید مهدی فهیمی